یادداشت حقوقی

امضاء حکم ریاست جمهوری توسط رهبری، حق است، یا تکلیف؟

یادداشت اختصاصی وکیل اباذر محبی فعال صنفی و عضو پیشکسوت جمعیت اسلامی وکلای دادگستری ایران(جاودان) به مناسبت ایام پس از انتخابات ریاست جمهوری و تنفیذ حکم رئیس جمهور منتخب را می خوانیم:

*امضاء حکم ریاست جمهوری توسط رهبری، حق است، یا تکلیف؟* آیا رهبری می‌تواند از امضاء حکم رئیس جمهور منتخب استنکاف نماید؟ این سوال را یکی از همکاران وکیل پرسیده و طبيعتا انتظار دریافت پاسخ و استدلال حقوقی را دارد. لکن، از آنجاییکه در نظام اسلامی زندگی می‌کنیم و حقوق اساسی ما ریشه در تعالیم دینی و مبانی نظری اسلام دارد؛ پاسخ به سوال نمی‌تواند صرفا یک استدلال حقوقی باشد و باید نیم نگاهی نیز از منظر اسلام و ولایت به آن داشته باشیم. از این زاویه؛توجه به محورهاي زیر در این رابطه لازم و ضروری می‌نماید.

الف- در نگاه اسلام به عالم هستی‌، جهان خلقت مرکب از مجموعه‌ای منسجم و درهم تنیده‌ای است که حکیمانه آفریده شده و در مسیر نیل به هدفی متعالی، در حال صیرورت است؛ در این جهان، بغیر از انسان، بقیه مخلوقات بصورت تکوینی و با نظمی بسیار دقیق رو بسوی کمال دارند. در میان، تنها و تنها *انسان* است که آزاد و مختار آفریده شده تا با نگاه به آفاق و انفس و الگوبرداری از عالم تکوین، جایگاه خود را در این منظومه لایتناهی پیدا کند و با پیروی از تعالیم انبیاء الهی، آگاهانه و آزادانه(تشریعا) بسوی کمال و سعادت راه بپیماید.. از این دیدگاه، هر فرد انسانی، همچون مخلوقی از عالم تکوین است که استعداد خاصی در وجود او به ودیعت نهاده شده تا *آگاهانه و آزادانه* آن را شکوفا کرده و با فعلیت بخشیدن به آنها، سعادت‌مند گردیده و تسهیل‌گر خوش‌بختی همنوع خود باشد. از این منظر و در مقام تمثیل، امام و رهبر جامعه، بسان خورشید فروزانی است که فرا راه بشر قرار گرفته تا روشنی‌بخشی مسیر او بسوی سعادت باشد. بنابراین، روشنی‌بخشی و گرمابخشی به زندگی انسان، فلسفه وجودی امام و رهبر جامعه را تشکیل می‌دهد و تکلیفی است که اگر امتثال نشود در واقع، خورشید نیست و از تکلیفی که برایش مقرر شده تخطی نموده، شایستگی مقام خلیفه‌اللهی را نخواهد داشت.

ب- در رابطه با نهضت عاشورا و قیام امام حسین علیه‌السلام (که این ایام متعلق به اوست) نیز شبهه را مطرح کرده‌اند که: چرا با وجود سابقه بی‌وفايي مردم کوفه در دوران حکومت امام علی و امام حسن علیهم‌السلام؛ و با شناختی که امام حسین (ع) از روحیات و فرهنگ اهل کوفه داشت، بازهم امام علیه‌السلام بی‌وفايي آنها را نادیده گرفت و با اجابت دعوت آنها پا در مسیری گذاشت که به شهادت خود و اسارت خاندانش منتهی گردید؟ در پاسخ به این شبهه و بر مبنای همان منطقی که امام جامعه را همچون خورشیدی میاند که برای روشنی‌بخشی و هدايت انسان آفریده شده، نمی‌تواند از آن تخطی نماید؛ و بر پایه این منطق علوی که حضور *مردم* و قیام آنها بر نصرت امام را *حجت الهی* در برپایی حکومت حق می‌داند؛ امام حسین علیه‌السلام نمی‌توانسته دعوت کوفیان را نادیده بگیرد و عذری برای عدم اجابت دعوت کوفیان نداشته است. چه آنکه، در مکتب و منطقی که می‌فرماید: *لَولا حُضُورُ الحاضِرِ، و قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ، و ما أخَذَ اللّه ُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارُّوا على كِظَّةِ ظالِمٍ، و لا سَغَبِ مَظلومٍ ، لأَلقَيتُ حَبلَها على غاربِهِا*. خطبه شقشقیه یعنی: اگر نبود حضور آن جمعيت و تمام شدن حجّت الهی، با وجود يار و ياور و اگر نبود که خداوند از دانايان پيمان گرفته تا بر سيرى ستمگر و گرسنگى ستمديده رضايت ندهند، هر آينه مهار شتر خلافت را بر شانه‌اش مى‌انداختم و رهایش می‌کردم.

حضور *مردم* در برپایی حکومت اسلامی، رکن اساسی دارد و نصرت آنها به رهبر *حجت الهی* است که بر امام و رهبر جامعه تمام می‌شود. برابر این قاعده که در اقامه حکومت (و بالتبع الزامات آن) ساری و جاری است، “حکومت” حق امام و رهبر جامعه نیست که بخواهد بنا به تشخیص و مصالح فردی خود از آن استفاده، یا صرف‌نظر کند؛ بلکه تکلیفی است که نباید از آن شانه خالی کرد. همین قاعده بر قیام و انقلاب امام خمینی (ره) و برپایی نظام اسلامی هم صادق است. حضور میلیونی مردم ایران در صحنه، حجت الهی را بر او تمام کرده و *حق* عزلت برگزینی رها کردن مردم به حال خود را نداشته است. بدین لحاظ بود که می‌فرمود: ما مامور به تکلیف هستیم، نه به نتیجه… بر این مبنا، “تکلیف” امضاء حکم رئیس جمهور توسط رهبری هم روشن است و جای هیچگونه شبهه‌ و تردیدی ندارد.

والسلام اباذر محبی وکیل دادگستری

تهران ۱۴۰۳/۰۴/۲۲

بازگشت بە لیست

نوشته های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *